یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 16 سال و 2 روز سن داره

یاسمین ☆

اتاق یاسمین در روزهای محرم

نرود یاد لب تشنه ات از خاطره ها هر که را می نگرم از غم تو، غمگین است   تو این روزها هر جا می ریم سیاهی و پرچم برای عزاداری امام حسین (ع) نصب شده. یاسمین با دیدن این پرچما اصرار میکرد برای منم پرچم بخرید تا تو اتاقم بزنم. بابا محمد وقتی مجلهء همشهری کودکانو گرفته بود یه کتیبه توش بود که وقتی یاسمین دید گفت: اینو بزن به در اتاقم. منم بجای پرچم از این کتیبه استفاده کردم و براش توضیح دادم که این شعر راجع به کیه و تو محرم چه اتفاقی افتاده(التماس دعا) ...
8 خرداد 1392

هفت سین 92

اینم سفره هفت سین امسال که تا چیدم دل یاسمین آب شد. آخه صبح روزی که می خواست سال تحویل بشه رفتیم باغ گل و یه کم کارمون طول کشید، وقتی اومدم دل تو دل یاسمین نبود و همش میگفت: مامانی الان عید می شه، پس کی میخوای سفره رو بچینی؟ منم هر چی رو که میخواستم بذارم تو سفره میدادم به یاسمین تا بذاره تو سفره، اونم با شوق و ذوق همش اسماشونو می پرسید و میگفت برای چی اینو میذاری؟ یاسمین در کنار سفره هفت سین امیدوارم سفره هفت سین زندگیتون همیشه سبز و پایدار باشه     پی نوشت: هر وقت می شینم پا کامپیوتر تا مطلب بنویسم، یاسمین خانوم صد تا چیزی میخواد، بهش میگم وایسا الآن میام، وروج...
8 خرداد 1392

عید بر شما مبارک

با خوبی ها و بدی ها، هر آنچه که بود؛ برگ دیگری از دفتر روزگار ورق خورد، برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، و سالی دیگر گذشت. روزهایتان بهاری و بهارتان جاودانه باد  هنوز سفره هفت سین سال 92 رو نچیدم تا عکس بگیرم و بذارم تو وبلاگ. ولی یه عکس از سفره هفت سین سال 91 میذارم که ظرفاشو، محمد (همسر عزیزم) با چوب و حصیر بامبو درست کرده بود که برای من خیلی جالب بود و هر کی می یومد خونمون و سفره رو می دید، کلی تعریف میکرد اینم یاسمین جونی در کنار سفره هفت سین این سینه ریای خوشگل هم یکیش برای خودمونه، یکیش برای مادر شوهر و یکی دیگش برای مامان خودمه ، که هر سال به عنوان عیدی براشون می گ...
8 خرداد 1392

بابایی روزت مبارک

بابایی جون محمد، روزت مبارک.دوست دارم همیشهء همیشه (از طرف یاسمین جون) تمام لذت عمرم همین است            که مولایم امیر المومنین است... پدر عزیزم فرا رسیدن روز خوش یمن و مبارک پدر را تبریک میگویم.امیدوارم همیشه سلامت باشی همسر عزیز و مهربانم؛ به ذهنم سپرده ام که غیر از تو به کسی فکر نکنم، به چشمانم یاد داده ام که جز تو نبیند و در این روز قشنگ هدیه ام برای تو، قلبی ست که تا ابد برای تو می تپد. روزت مبارک ...
8 خرداد 1392

جشن روز آخر سال

ا مروز روز آخر کلاس زبان در سال 91 بود. برای همین ما مامانا قرار گذاشتیم برای بچه ها جشن بگیریم. من مسئول فیلمبرداری  و یکی دیگه از مامانا یعنی مامان هستی، مسئول خرید کیک و شیر کاکائو برا بچه ها شدیم. واسه کادو ها شون هم تصمیم گرفتیم خودمون هرچی که لازم میدونیم برا بچه هامون تهیه کنیم.خلاصه 20 دقیقه آخر کلاس، جشنو برگزار کردیم.حرکات بچه ها و شادیشون خیلی دلنشین بود. تیچرشون هم که سنگ تموم گذاشته بود و تمام مطالبی رو که در این مدت 6 ماه بهشون یاد داده بود و بصورت سانگ(song) به ما نشون داد. باورم نمی شد این فقسلیا این طور قشنگ کلماتو  تلفظ کنن. چون هر وقت  ازشون سوال میکنی...
10 اسفند 1391

تصمیم کبری از نوع مخرب

نمیدونم چرا؟ یکدفعه تصمیم گرفتم آدرس وبمو تغییر بدم و بیام اینجا. اصلاً فکرشو نمیکردم با تغییر آدرس کل مطالب وبم حذف بشه،آخه وقتی من وارد دیگر امکانات شدم،تو قسمت تغییر آدرس نوشته بود که تمام مطالب وبلاگتون و حتی نظرات به آدرس جدید منتقل میشه،چه می دونستم اینطوری میشه . خییییییلی حرصم گرفته و کلافه شدم از یه لحاظ خوشحالم که یه نسخه از وب قبلیم دارم وگرنه که ...
22 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاسمین ☆ می باشد